بنشین مرو چه غم که شب از نیمه رفته استبگذار تا سپیده بخندد به روی مابنشین ببین که : دختر خورشید صبحگاهحسرت خورد ز روشنی آرزوی مابنشین مرو هنوز به کامت ندیده ایمبنشین مرو هنوز کلامی نگفته ایمبنشین مرو چه غم که شب از نیمه رفته است ؟بنشین که با خیال تو شب ها نخفته ایمبنشین مرو که در دل شب در پناه ماهخوشتر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیستبنشین و جاودانه به آزار من مکوشیکدم کنار دوست نشستن گناه نیستبنشین مرو حکایت وقت دگر مگوشاید نماند فرصت دیدار دیگریآخر تو نیز با منت از عشق گفتگوستغیر از ملال و رنج ازین در چه می بری ؟بنشین مرو صفای تمنای من ببینامشب چراغ عشق در این خانه روشن استجان مرا به ظلمت هجران خود مسوزبنشین مرو مرو که نه هنگام رفتن استاینک تو رفته ای و من ازره های دورمی بینمت به بستر خود برده ای پناهمی بینمت نخفته بر آن پرنیان سردمی بینمت نهفته نگاه از نگاه ماهدرمانده ای به ظلمت اندیشه های تلخخواب از تو در گریز و تو ازخواب در گریزیاد منت نشسته بر ابر پریده رنگبا خویشتن به خلوت دل می کنی ستیز وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید
برچسب : بنشین مرو چه غم,بنشین مرو چه غم که شب,بنشین مرو چه غم که, نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 203 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 7:13