ناچار هر که صاحب رویِ نکو بود هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود ای گل تو نيز شوخي بلبل معاف دار سعد

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

ناچار هر که صاحب رویِ نکو بود هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود

ای گل تو نيز شوخي بلبل معاف دار کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود

نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی بعد از هزار سال که خاکش سبو بود

پاکيزه روی در همه شهری بود وليک نه چون تو پاکدامن و پاکيزه خو بود

ای گوی حسن برده ز خوبان روزگار مسکين کسی که در خم چوگان چو گو بود

مويی چنين دريغ نباشد گره زدن بگذار تا کنار و برت مشک بو بود

پندارم آن که با تو ندارد تعلقی نه آدمی که صورتی از سنگ و رو بود

من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم گم کرده دل هرآينه در جست و جو بود...

بر می نيايد از دل تنگم نفس تمام چون ناله کسی که به چاهی فرو بود

سعدی سپاس دار و جفا بين و دم مزن کز دست نيکوان همه چيزی نکو بود

+ نوشته شده در یکشنبه پنجم شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۸:۳ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  | 

وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 50 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1402 ساعت: 23:25