وبلاگ شخصی عذرا مجیبی

متن مرتبط با «بلبل» در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی نوشته شده است

ناچار هر که صاحب رویِ نکو بود هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود ای گل تو نيز شوخي بلبل معاف دار سعد

  • ناچار هر که صاحب رویِ نکو بود هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود ای گل تو نيز شوخي بلبل معاف دار کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بودنفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی بعد از هزار سال که خاکش سبو بود پاکيزه روی در همه شهری بود وليک نه چون تو پاکدامن و پاکيزه خو بود ای گوی حسن برده ز خوبان روزگار مسکين کسی که در خم چوگان چو گو بود مويی چنين دريغ نباشد گره زدن بگذار تا کنار و برت مشک بو بود پندارم آن که با تو ندارد تعلقی نه آدمی که صورتی از سنگ و رو بود من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم گم کرده دل هرآينه در جست و جو بود... بر می نيايد از دل تنگم نفس تمام چون ناله کسی که به چاهی فرو بودسعدی سپاس دار و جفا بين و دم مزن کز دست نيکوان همه چيزی نکو بود + نوشته شده در یکشنبه پنجم شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۸:۳ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سعدی درخت غنچه برآوردوبلبلان مستندجهان جوان شدو یاران به عیش بنشستند حریف مجلس ما خود همیشه دل میبرد

  • سعدی درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستندحریف مجلس ما خود همیشه دل می‌برد علی الخصوص که پیرایه‌ای بر او بستند کسان که در رمضان چنگ می‌شکستندی نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را که مدتی ببریدند و بازپیوستند به در نمی‌رود از خانگه یکی هشیارکه پیش شحنه بگوید که صوفیان مستندیکی درخت گل اندر فضای خلوت ماست که سروهای چمن پیش قامتش پستنداگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست خبر ندارم از ایشان که در جهان هستندمثال راکب دریاست حال کشته عشق به ترک بار بگفتند و خویشتن رستند به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری جواب داد که آزادگان تهی دستندبه راه عقل برفتند سعدیا بسیار که ره به عالم دیوانگان ندانستند + نوشته شده در شنبه بیست و هفتم اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۲۷ ق.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حافظ ..زیور عشق نوازي نه کار هر مرغي ست بيا و نوگل اين بلبل غزل خوان باش

  • اگر رفيق شفيقي درست پيمان باش  حريف خانه و گرمابه و گلستان باششکنج زلف پريشان به دست باد مدهمگو که خاطر عشاق گو پريشان باشگرت هواست که با خضر همنشين باشينهان ز چشم سکندر چو آب حيوان باشزبور عشق نوازي , ...ادامه مطلب

  • سحر بلبل حکایت با صبا کرد که عشق روی گل با ما چه‌ها کرد ..از غزلهای ناب حضرت حافظ تقدیم دوستان

  • سحر بلبل حکایت با صبا کرد که عشق روی گل با ما چه‌ها کرد از آن رنگ رخم خون در دل افتاد و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد غلام همت آن نازنینم ...که کار خیر بی روی و ریا کرد من از بیگانگان دیگر ننالم که با , ...ادامه مطلب

  • بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود. این همه قول و غزل تعبیه در منقارش حافظ..تقدیم به همراهان فرزانه

  • دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند                                        جای آنست که خون موج زند در دل لعل                                                زین تغابن که خزف می شکند بازارش بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود      این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچه ی معشوقه ی ما میگذری      بر حذر باش که سر می شکند دیوارش آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست     هر کجا هست خدایا بسلامت دار  ش صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ایدل  جانب عشق عزیز است فرو مگذارش صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه    به دو جام دگر آشفته شود دستارش دل حافظ که بدیدار تو خوگر شده بود          ناز پرورد وصالست مجو آزارش , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها