دو قورت و نیمش باقیه چون حضرت سلیمان پس از مرگ پدرش داود بر اریکه رسالت و سلطنت تکیه زد و بعد از چند

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

دو قورت و نیمش باقیه

چون حضرت سلیمان پس از مرگ پدرش داود بر اریکه رسالت و سلطنت تکیه زد و بعد از چندی از خدای متعال خواست که همه جهان را در ید قدرت و ا ختیارش قرار دهد. برای اجابت مسئول خویش چند بار هفتاد شب متوالی عبادت کرد و زیادت خواست. در عبادت اول آدمیان و مرغان و وحوش، در عبادت دوم پریان، در عبادت سوم دیوان، در عبادت چهارم باد و آب را حق تعالی به فرمانش در آورد. بالاخره در آخرین عبادتش گفت : الهی هرچه به زیر کبودی آسمانست باید که به فرمان من باشد خدواند حکیم علی الاطلاق نیز برای آنکه هیچگونه عذر و بهانه ای برای سلیمان باقی نماند هرچه خواست بدو داد و همه جهان را به امر و فرمانش در آورد. خلاصه کار قدرت و سیطره سلیمان به جایی رسید که به قول صاحب کتاب قصص الانبیاء چون به کوه رسیدی با او سخن آمدی که ای پیغمبر خدای، در من زر است یا سیم یا گوهر هرچه بودی بگفتی اگر خواستی بر گرفتی و اگر نه بماندی تا وقت حاجت و بیشتر بدشت و بیابان بودی و .... همچنین از زمین آواز آمدی که در وی گنج است و همچنین از دریا آواز آمدی که در وی گوهر است و مروارید همه چیز او را مسخر بود. هنگامی که حکومت جهان بر سلیمان نبی مسلم شد و بر کلیه مخلوقات و موجودات عالم سلطه و سیادت پیدا کرد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواستار شد که اجازت فرماید تا تمام جانداران زمین و هوا و دریاها را به خوردن یک وعده غذا ناهار ضیافت کند. حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت که رزق و روزی جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این مهم بر نخواهد آمد. سلیمان بر اصرار خود افزود و عرض کرد : بار خدایا: مرا نعمت و قدرت بسیار است. مسئول مرا اجابت کن قول می دهم ا زعهده برآیم. مجددا از حضرت رب الارباب وحی نازل شد این کار در ید قدرت تو نیست. سلیمان در تصمیم خود اصرار ورزید و ندا داد : پرورداگارا اکنون که به امر و مشیت تو متکی به سعه ملک و بسطت دستگاه هستم همه جا و همه چیز را در اختیار دارم چگونه ممکن است که حتی یک وعده نتوانم از مخلوق تو پذیرایی کنم ؟ اجازت فرما تا هنر خویش عرضه کنم و مراتب را به اتمام و اکمال برسانم... استدعای سلیمان مورد قبول واقع شد و حق تعالی به همه جنبندگان کره خاکی فرمان داد که فلان روز به ضیافت سلیمان نبی بروند و رزق آن روز را از وی بستانند. سلیمان دیگر از فرط خوشحالی در پوست نگنجید و به همه مخلوقات و موجودات تحت فرمان خود از آدمی و دیو و پری و مرغان و وحوش دستور داد تا در مقام تدارک و طبخ طعام بر آیند. بر لب دریا جای وسیعی ساخت که هشت ماه راه فاصله مکانی آن از نظر طول و عرض بود. به قولی هفتصد هزار دیگ بزرگ اطعمه و اغذیه متنوع طبخ کردند و در آن منطقه وسیع و پهناور چیدند. سپس تخت زرینی بر کرانه دریا نهادند و سلیمان در آن جای گرفت. آصف برخیا کتاب خوان مخصوص و چند هزار نفر از علمای بنی اسرائیل گرداگرد او بر کرسی ها نشستند. چهار هزار نفر از آدمیان خاصگیان در پشت سر او و چهار هزار پری در قفای آدمیان و چهار هزار دیو در قفای پریان ایستادند. سلیمان نبی ( ع) نگاهی به اطراف انداخت و چون همه چیز را مهیا دید به آدمیان و پریان فرمان داد تا خلق خدا را بر سر سفره آورند. ساعتی نگذشت که ماهی عظیم الجثه ای از دریا سر بر کرد و گفت پیش از تو به اینجانب ندایی مسموع من شد که تو مخلوقات را ضیافت می کندی و روزی امروز مرا به مطبخ تو نوشته اند. بفرمای تا نصیب مرا بدهند. سلیمان گفت : این همه طعام را برای خلق جهان تدارک دیده ام هرچه میل داری بخور و سد جوع کن. ماهی موصوف به یک حمله تمام آمادگی های مهمانی را در کام خود فرو برد و مجددا گفت یا سیلمان اطعمنی سلیمان نبی که چشمانش را سیاهی گرفته بود در کار این حیوان فروماند و پرسید مگر روزق روزانه تو چه مقدار است که هر چه در خلال این مدت برای کلیه جانداران عالم مهیا ساخته ام همه را بلعیدی و همچنان آزمندی می کنی؟ ماهی عجیب الخلقه در حالی که به علت جوع و گرسنگی یارای دم زدن نداشت با کمال ضعف و ناتوانی جواب داد : خداوند عالم روزی سه وعده و هر وعده یک قوت غذا به من کمترین می رساند که امروزه بر اثر دعوت و مهمانی تو فقط نیم قورت نصیب من شد . هنوز دو قورت و نیمش باقیست که متاسفانه سفره تو برچیده شد. ای سلیمان اگر تو را از اطعام یک جانور مقدور و میسر نیست چرا و در این معرض باید آورد که جن و انس و وحوش و طیور و هوام را طعام دهی ؟ سلیمان از آن سخن بیهوش شد و چون به هوش آمد در مقابل عظمت کبریایی سر تعظیم فرود آورده و عرضش کرد : پروردگارا : توبه کردم . روزی دهنده خلق تویی قادر و توانگر تویی حکیم علی الاطلاق تویی و من درویش ضعیف زبون عاجزی بیش نیستم ( و ما من دابه الا علی الله رزقها ) خلاصه آن روز همه جانداران عالم گرسنه ماندند و این عبارت ضرب المثل شد

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم فروردین ۱۴۰۱ ساعت ۶:۵۹ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  | 

وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 202 تاريخ : پنجشنبه 8 ارديبهشت 1401 ساعت: 15:59