وبلاگ شخصی عذرا مجیبی

متن مرتبط با «حضرت» در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی نوشته شده است

خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد غزلی ناب از حضرت حافظ

  • خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد غزلی ناب از حضرت حافظ نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشدصوفی ما که ز ورد سحری مست شدی...شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشدغم دنیی دنی چند خوری باده بخور حیف باشد دل دانا که مشوش باشد دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد + نوشته شده در یکشنبه دوم مهر ۱۴۰۲ ساعت ۳:۵۵ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دو قورت و نیمش باقیه چون حضرت سلیمان پس از مرگ پدرش داود بر اریکه رسالت و سلطنت تکیه زد و بعد از چند

  • دو قورت و نیمش باقیه چون حضرت سلیمان پس از مرگ پدرش داود بر اریکه رسالت و سلطنت تکیه زد و بعد از چندی از خدای متعال خواست که همه جهان را در ید قدرت و ا ختیارش قرار دهد. برای اجابت مسئول خویش چند بار هفتاد شب متوالی عبادت کرد و زیادت خواست. در عبادت اول آدمیان و مرغان و وحوش، در عبادت دوم پریان، در عبادت سوم دیوان، در عبادت چهارم باد و آب را حق تعالی به فرمانش در آورد. بالاخره در آخرین عبادتش گفت : الهی هرچه به زیر کبودی آسمانست باید که به فرمان من باشد خدواند حکیم علی الاطلاق نیز برای آنکه هیچگونه عذر و بهانه ای برای سلیمان باقی نماند هرچه خواست بدو داد و همه جهان را به امر و فرمانش در آورد. خلاصه کار قدرت و سیطره سلیمان به جایی رسید که به قول صاحب کتاب قصص الانبیاء چون به کوه رسیدی با او سخن آمدی که ای پیغمبر خدای، در من زر است یا سیم یا گوهر هرچه بودی بگفتی اگر خواستی بر گرفتی و اگر نه بماندی تا وقت حاجت و بیشتر بدشت و بیابان بودی و .... همچنین از زمین آواز آمدی که در وی گنج است و همچنین از دریا آواز آمدی که در وی گوهر است و مروارید همه چیز او را مسخر بود. هنگامی که حکومت جهان بر سلیمان نبی مسلم شد و بر کلیه مخلوقات و موجودات عالم سلطه و سیادت پیدا کرد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواستار شد که اجازت فرماید تا تمام جانداران زمین و هوا و دریاها را به خوردن یک وعده غذا ناهار ضیافت کند. حق تعالی او را از این کار بازداشت و گفت که رزق و روزی جانداران عالم با اوست و سلیمان از عهده این مهم بر نخواهد آمد. سلیمان بر اصرار خود افزود و عرض کرد : بار خدایا: مرا نعمت و قدرت بسیار است. مسئول مرا اجابت کن قول می دهم ا زعهده برآیم. مجددا از حضرت رب الارباب وحی نازل شد این کار در ید قدرت تو ن, ...ادامه مطلب

  • سحر بلبل حکایت با صبا کرد که عشق روی گل با ما چه‌ها کرد ..از غزلهای ناب حضرت حافظ تقدیم دوستان

  • سحر بلبل حکایت با صبا کرد که عشق روی گل با ما چه‌ها کرد از آن رنگ رخم خون در دل افتاد و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد غلام همت آن نازنینم ...که کار خیر بی روی و ریا کرد من از بیگانگان دیگر ننالم که با , ...ادامه مطلب

  • بیاکه درغم عشقت مشوشم بی تو.بیاببین که دراین غم چه ناخوشم بی تو..از سرودهای باشکوه حضرت سعدی

  • بیاکه درغم عشقت مشوشم بی تو بیاببین که دراین غم چه ناخوشم بی تو شب ازفراق تومینالم ای پری رخسا چوروز گردد گویی در آتشم بی تو دمی توشربت وصلم نداده ای جانا همیشه زهرفراقت همی چشم بی تو اگرتو با من مسکین چنین کنی جانا دو پایم از دوجهان نیز درکشم بی تو پیام دادم و گفتم بیا خوشم میدار جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو ,توبیاببین,سرودهای ...ادامه مطلب

  • تقدیم دوستان صدای ملکوتی استاد شجریانبا سروده ای بی نظیر ی از حضرت سعدی

  • تقدیم دوستانصدای ملکوتی استاد شجریانبا سروده ای بی نظیر از حضرت سعدیشبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را گریه و سوز باری چراست؟ بگفت ای هوادار مسکین منبرفت انگبین یار شیرین من چو شیرینی از من بدر می‌ر,شجریانبا ...ادامه مطلب

  • ای هد هد صبا ... حضرت حافظ..ای هد هد صبا به سبا می فرستمت.بنگر که از کجا به کجا می فرستمت

  • ای هد هد صبا ... بنگر که از کجا به کجا می فرستمت حیفست طایری چو تو در خاکدان غم ز اینجا بآشیان وفا می فرستمت در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست می بینمت عیان و دعا می فرستمت هر صبح و شام قافله از دعای خیر در صحبت شمال و صبا می فرستمت تا لشکر غمت نکند م,فرستمتبنگر ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها