زندگی کردن من مردن تدریجی بود آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم) فرخی یزدی بهادر یگانه هایده شجریان

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

 

چرا همه ما فراموش میکنیم که این موسیقی با تلاش عده زیادی از نوازندگان و موسیقیدانان و آهنگ نویسان و دستاندکاران ساخته شده و فقط و فقط خوانندهای عزیز رو بعنوان صاحبان این هنر تشویق میکنیم ؟ دوستان عده زیادی جمع شدن و از علم و تجربه و هنر و تلاششان مایه گذاشتن تا این آثار بیمانند رو ساختن به همه آنها درود بفرستیم نه تنها به خوانندگان عزیز / اما چرا عزیزان دیگر چشمه هنر موسیقی و شعر اینقدر دچار خشکسالی وحشتناک شده که ما هنوز باید شاهکارهای ۵۰ سال پیش رو گوش کنیم کو اون استعدادهای بی مثال و بی همتا کجا هستند اون جوانهایی که این آثار درخشان را باز هم بسازنند ؟

 

 
(شب چو دربستم و مست از می نابش کردم
شب چو دربستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم)
ای بی وفا راز دل بشنو از خموشی من
این سکوت مرا ناشنیده مگیر ای آشنا
غیر از محبت گناهی ندارد خدا داند
شده چون مرغ طوفان که جز بی پناهی پناهی ندارد
خدا داند منم آن ابر وحشی که در هر بیابان به تلخی سرشکی بیفشاند
به جز این اشک سوزان دل نا امیدم گواهی ندارد خدا داند
ای بی وفا راز دل بشنو از خموشی من این سکوت مرا ناشنیده مگیر
ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگرسوز و ساز دلم را ندیده مگیر
دلم گیرد هرزمان بهانه توسرم دارد شور جاودانه تو
روی دل بود به سوی آستانه توآید شب در میان تیرگی هاگشاید تن روح من
به شور و غوغا روکند چو مرغ وحشی سوی خانه تو
ای بی وفا راز دل بشنو از خموشی مناین سکوت مرا ناشنیده مگیر
ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگرسوز و ساز دلم را ندیده مگیر
(منزل مردم بیگانه چوشد خانه چشمآنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمعآتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد غرق خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم)
(شب چو دربستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم منزل مردم بیگانه چوشد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمعآتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهادخواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابه غم بود و جگرگوشه دردبر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود آنچه جان کند تنم آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم)
(دل که خونابه غم بود و جگرگوشه دردبر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بودآنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم)
ای بی وفا راز دل بشنو از خموشی مناین سکوت مرا ناشنیده مگیر
ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگرسوز و ساز دلم را ندیده مگیر
امشب که تو در کنار منی غمگسار منی سایه ات سر من تا سپیده مگیر
ای اشک من خیز و پرده مکش پیش چشم ترموقت دیدن او راه دیده مگیر
دل دیوانه من به غیر از محبت گناهی ندارد خدا داند
شده چون مرغ طوفان که جز بی پناهی پناهی ندارد خدا داند
 منم آن ابر وحشی که در هر بیابان به تلخی سرشکی بیفشاند
به جز این اشک سوزان دل ناامیدم گواهی ندارد خدا داند
ای بی وفا راز دل بشنو از خموشی مناین سکوت مرا ناشنیده مگیر
ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگرسوز و ساز دلم را ندیده مگیر
دلم گیرد هرزمان بهانه توسرم دارد شور جاودانه تو روی دل بود به سوی آستانه تو
و آید شب در میان تیرگی ها گشاید پر روح من به شورو غوغا روکند چو مرغ وحشی سوی خانه تو
ای بی وفا راز دل بشنو از خموشی مناین سکوت مرا ناشنیده مگیر
ای آشنا چشم دل بگشا حال من بنگرسوز و ساز دلم را ندیده مگیر

 

 https://www.youtube.com/watch?v=efxNWPDeRoQ
وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 1180 تاريخ : پنجشنبه 6 آبان 1395 ساعت: 8:13