ازگلستان سعدی يکی بر سر شاخ، بن می بريد خداوند بستان نگه کرد و ديد

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

گلستان سعدی

يکی بر سر شاخ، بن می بريد

خداوند بستان نگه کرد و ديد

بگفتا گر اين مرد بد می کند

نه با من که با نفس خود می کند

نصيحت بجای است اگر بشنوی

ضعيفان ميفکن به کتف قوی

که فردا به داور برد خسروی

گدايی که پيشت نيرزد جوی

چو خواهی که فردا بوی مهتری

مکن دشمن خويشتن، کهتری

که چون بگذرد بر تو اين سلطنت

بگيرد به قهر آن گدا دامنت

مکن، پنجه از ناتوانان بدار

که گر بفکنندت شوی شرمسار

که زشت است در چشم آزادگان

بيفتادن از دست افتادگان

بزرگان روشندل نيکبخت

به فرزانگی تاج بردند و تخت

به دنباله راستان گژ مرو

وگر راست خواهی ز سعدی شنو

مگو جاهی از سلطنت بيش نيست

که ايمن تر از ملک درويش نيست

سبکبار مردم سبک تر روند

حق اين است و صاحبدلان بشنوند

تهيدست تشويش نانی خورد

جهانبان بقدر جهانی خورد

گدا را چو حاصل شود نان شام

چنان خوش بخسبد که سلطان شام

غم و شادمانی بسر می رود

ه مرگ اين دو از سر بدر می رود

چه آن را که بر سر نهادند تاج

چه آن را که بر گردن آمد خراج

اگر سرفرازی به کيوان برست

وگر تنگدستی به زندان درست

چو خيل اجل در سر هر دو تاخت

نمی شايد از يکدگرشان شناخت

وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 216 تاريخ : جمعه 17 خرداد 1398 ساعت: 13:18