دکلمه شعر در "جستجوی پدر"با صدای شاعر گرانقدر.زنده یاد استاد شهریار..بشنوید بخوانید باشکوهه

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

دکلمه شعر در "جستجوی پدر"

با صدای شاعر گرانقدر

زنده یاد استاد شهریار

دلتنگ غروبی خفه بیرون زدم از در

در مشت گرفته مچ دست پسرم را

یا رب، به چه سنگی زنم از دست غریبی

این کلهء پوک و سر و مغز پکرم را

هم در وطنم بار غریبی به سر و دوش

کوهیست که خواهد بشکاند کمرم را

من مرغ خوش آواز و همه عمر به پرواز

چون شد که شکستند چنین بال و پرم را؟

رفتم که به کوی پدر و مسکن مالوف

تسکین دهم آلام دل جان بسرم را

گفتم به سر راه همان خانه و مکتب

تکرار کنم درس سنین صغرم را

گرخود نتوانست زودودن غمم از دل

زان منظره باری بنوازد نظرم را

کانون پدر جویم و گهوارهء مادر

کان گهرم یابم و مهد هنرم را

تا قصّه رویین تنی و تیر پرانی است

از قلعه ی سیمرغ ستانم سپرم را

با یاد طفولیت و نشخوار جوانی

می رفتم و مشغول جویدن جگرم را

پیچیدم ازان کوچهء مانوس که در کام

باز آورد آن لذت شیر و شکرم را

افسوس که کانون پدر نیز فروکشت

از آتش دل باقی برق و شررم را

چون بقعهء اموات فضایی همه خاموش

اخطار کنان منزل خوف و خطرم را

درها همه بسته است و به رخ گرد نشسته

 یعنی نزنی در که نیابی اثرم را

در گرد و غبار سر آن کوی نخواندم

جز سرزنش عمر هوا و هدرم را

مهدی که نه پاس پدرم داشته زین پیش

کی پاس مرا دارد و زین پس پسرم را

ای داد که از آنهمه یار و سر و همسر

یک در نگشاید که بپرسد خبرم را

یک بچه همسایه ندیدم به سرکوی

تا شرح دهم قصهء سیر و سفرم را

اشکم به رخ از دیده روان بود ولیکن

پنهان که نبیند پسرم چشم ترم را

میخواستم این شیب و شبابم بستانند

طفلیم دهند و سر پر شور و شرم را

چشم خردم را ببرند و به من آرند

چشم صغرم را و نقوش و صورم را

کم کم همه را درنظر آوردم و ناگاه

ارواح گرفتند همه دور و برم را

گویی پی دیدار عزیزان بگشودند

هم چشم دل کورم و همه گوش کرم را

یکجا همه گمشدگان یافته بودم

از جمله (حبیب) و رفقای دگرم را

این خندهء وصلش به لب آن گریهء هجران

این یک سفرم پرسد و آن یک حضرم را

این ورد شبم خواهد و نالیدن شبگیر

وان زمزمهء صبح و دعای سحرم را

تا خود به تقلا به درخانه کشاندم

بستند به صد دایره راه گذرم را

یکباره قرار از کف من رفت و نهادم

برسینهء دیوار درخانه سرم را

صوت پدرم بود که میگفت "چه کردی،

در غیبت من عایلهء دربدرم را؟"

حرفم به زبان بود ولی سکسکه نگذاشت

تا بازدهم شرح فضا و قدرم را

فی الجمله شدم ملتمس از در به دعایی

کز حق طلبد فرصت صبر و ظفرم را

اشکم به طواف حرم کعبه چنان گرم

کز دل بزدود آنهمه زنگ و کدرم را

ناگه، پسرم گفت: " چه میخواهی ازین در؟"

گفتم، "پسرم، بوی صفای پدرم را!"

 

https://www.youtube.com/watch?v=Wz0T4SiLypI

وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 232 تاريخ : جمعه 24 اسفند 1397 ساعت: 13:37