آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاسـت
خون چـکید از شاخ گل بادبهاران را چـه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاسـت
عـندلیبان را چـه پیش آمد هزاران را چـه شد
لـعـلی از کان مروت برنیامد سالهاسـت
تابـش خورشید و سعی باد و باران را چـه شد
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت
کـس ندارد ذوق مستی میگساران را چـه شد
کـس نـمیگوید که یاری داشت حق دوستی
حـق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
شـهر یاران بود و خاک مـهربانان این دیار
مـهربانی کی سر آمد شـهریاران را چـه شد
گوی توفیق و کرامـت در میان افـکـندهاند
کـس بـه میدان در نمیآید سواران را چه شد
حافـظ اسرار الـهی کـس نمیداند خـموش
از کـه میپرسی که دور روزگاران را چـه شد
وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 208 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 5:52