یکی از بهترین, غزلهای, فخرالدین, عراقی,
عشق شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوته سودا نهاد
گفت و گویی در زبان ما فکند
جست و جویی در درون ما نهاد...
از خمستان جرعه ای بر خاک ریخت
جنبشی در آدم و حوا نهاد
دم به دم در هر لباسی رخ نمود
لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد
چون نبود او را معین خانه ای .
هر کجا جا دید رخت آنجا نهاد
حسن را بر دیده خود جلوه داد
منتی بر عاشق شیدا نهاد
یک کرشمه کرد با خود آنچنانک .
فتنه ای در پیر و در برنا نهاد
تا تماشای وصال خود کند
نور خود در دیده ی بینا نهاد
تا کمال علم او ظاهر شود
این همه اسرار در صحرا نهاد
شور و غوغایی بیامد از جهان
حسن او چون دست در یغما نهاد
چون در آن غوغا عراقی را بدید .
نام او سر دفتر غوغا نهاد
فخر الدین عراقی