احمد رضا احمدی.نمیدانم .من انتظار نداشتم با اين برف محض روبرو شوم.من انتظار نداشتم با اين عشق محض رو

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

احمد, رضا احمدی
نمیدانم . . .
من انتظار,, نداشتم,, با اين برف محض روبرو, شوم
من انتظار نداشتم با اين عشق محض روبرو شوم
اين مرغان خفته در لعاب کاشي ها به ما اعلام مي کنند
اين عشق محض در آن برف محض آب مي شود
اگر بدانيد که من چگونه تاک را سوختم
در روز آدينه ديدم
حتي فرصت نبود آن عشق محض را انکار کنم
از بس در عمر خرابه ها ديدم
گريه کودک در روز آدينه ديدم
از بس در عمر جاسيگاري هاي انبوه
از سيگار هاي سوخته ديدم
که صاحبان آنها مرده بود
از بس در عمر روز ويراني ديدم
که محتاج شهادت کسي نبود
گاهي ديده بودم
عمر يک شعله کبريت
از عمر ياران من بيشتر بود
گاهي ديده بودم
کسي در باران به دنبال نشاني خانه اي بود
پس از آنکه من نشاني را گفتم ناگهان
آتش گرفت و خاکستر شد
من در عمرم کساني را تسلي دادم که
سر انجام اين خيابان به پايان مي رسد
و آن کسان مرا تسلي دادند که در انتهاي اين خيابان
يک سبد انگور در انتظار من است.
اين عشق محض
اين برف محض را
در ميان ديوان حافظ
به امانت مي گذارم که بماند
تا کي بماند
نمي دانم
تا چند ساعت
نمي دانم
..........

وبلاگ شخصی عذرا مجیبی...
ما را در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aozra-mojibi7 بازدید : 225 تاريخ : دوشنبه 19 آذر 1397 ساعت: 22:24