وبلاگ شخصی عذرا مجیبی

متن مرتبط با «مي بهشت ننوشم زدست ساقي رضوان» در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی نوشته شده است

عزیزا هر دو عالم سایه‌ی توست بهشت و دوزخ از پیرایه‌ی توست تویی ازروی ذات آئینه‌ی شاه عطار نیشابوری

  • عزیزا هر دو عالم سایه‌ی توست بهشت و دوزخ از پیرایه‌ی توست تویی از روی ذات آئینه‌ی شاه شه از روی صفاتی آیه‌ی توست که داند تا تو اندر پرده‌ی غیب چه چیزی و چه اصلی مایه‌ی توست تو طفلی وانکه در گهواره‌ی تو تو را کج می‌کند هم دایه‌ی توست اگر بالغ شوی ظاهر ببینی که صد عالم فزون‌تر پایه‌ی توستتو اندر پرده‌ی غیبی و آن چیز که می‌بینی تو آن خود سایه‌ی توست برآی از پرده و بیع و شرا کنکه هر دو کون یک سرمایه‌ی توستتو از عطار بشنو کانچه اصل است برون نی از تو و همسایه‌ی توست + نوشته شده در شنبه پنجم فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۲۳ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • طفيل هستي عشقند ادمي و پري ارادتي بنما تا سعادتي ببري بکوش خواجه و از عشق بي نصيب مباش حافظ

  • طفيل هستي عشقند ادمي و پري ارادتي بنما تا سعادتي ببريبکوش خواجه و از عشق بي نصيب مباش که بنده را نخرد کس به عيب بي هنري مي صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند بعذر نيمه شبي کوش و گريه سحري تو خود چه لعبتي اي شهسوار شيرين کار که در برابر چشمي و غايب از نظري هزار جان گرامي بسوخت زين غيرت که هر صباح و مسا شمع مجلس دگري دعاي گوشه نشينان بلا بگرداند چرا به گوشه چشمي بما نمينگريبيا که وضع جهان را چنان که من ديدم گر امتحان بکني مي خوري و غم نخوري + نوشته شده در پنجشنبه سوم فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۵۱ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ( ناصر نظمي ) دستم بگير کز غم ايام خسته ام نازم بکش که عاشقم و دل شکسته ام

  • دستم بگير کز غم ايام خسته ام ( ناصر نظمي ) دستم بگير کز غم ايام خسته ام نازم بکش که عاشقم و دل شکسته ام از خود مران مرا که قسم مي خورم هنوز جز با دو چشم مست تو عهدي نبسته ام رفتي ، برو ، برو ، که دلم پر ز داغ تستمن سرخ لاله ام که ز داغ تو رسته ام در خون مکش تو بال و پر خسته ي مرا من طاير بهشتي از دام جسته ام گفتي به ناز تا بزنم پنجه اي به ساز داني که پرده ي دل محزون گسسته ام ؟ سازم شکست بي تو و عمرم به غم گذشتاکنون به ياد روي تو تنها نشسته ام + نوشته شده در سه شنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۶:۵۸ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بادرود.روزتون زیبا تقدیم شما عزیزان.حافظ اين خرقه ء پشمينه بينداز كه ما از پى قافله با آتش آمده ایم

  • حافظ ما بدين در نه پى حشمت و جاه آمده ايم از بد حادثه اين جا به پناه آمده ايم رهرو منزل عشقيم و ز سر حد عدم تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم سبزه ء خط تو ديديم و ز بستان بهشت به طلبكارى اين مهر گ, ...ادامه مطلب

  • "ملک الشعرای بهار" یا که به راه آرم اين صيد ز دل رميده را يا به رهت سپارم اين جان به لب رسيده را

  • "ملک الشعرای بهار" یا که به راه آرم اين صيد ز دل رميده را يا به رهت سپارم اين جان به لب رسيده را يا ز لبت کنم طلب قيمت خون خويشتن يا به تو واگذارم اين جسم به خون تپيده را کودک اشک من شود خاکنشين ز ناز, ...ادامه مطلب

  • حافظ..شراب بي غش و ساقي خوش دو دام رهند که زيرکان جهان از کمندشان نرهند

  • شراب بي غش و ساقي خوش دو دام رهندکه زيرکان جهان از کمندشان نرهند من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سياههزار شکر که ياران شهر بي گنهندجفا نه پيشه درويشيست و راهرويبيار باده که اين سالکان نه مرد رهندمبي, ...ادامه مطلب

  • روضه خلدبرين خلوت درويشان است..مايه محتشمي خدمت درويشان است. حافظ واین غزل باشکوه تقدیم همراهان بزرگ

  •  روضه خلدبرين خلوت درويشان است..مايه محتشمي خدمت درويشان است. حافظ واین غزل باشکوه تقدیم همراهان بزرگ روضه خلدبرين خلوت درويشان استمايه محتشمي خدمت درويشان استكنج عزلت كه طلسمات عجايب داردفتح آن در نظر رحمت درويشان استقصر فردوس كه رضوانش به درباني رفتمنظري از چمن نزهت درويشان استآنچه زر مي‌شود از پرتو آن قلب سياهكيمياييست كه در صحبت درويشان استآنكه پيشش بنه,خلدبرين,درويشان,استمايه,محتشمي,درويشان,باشکوه,تقدیم,همراهان ...ادامه مطلب

  • زنده یاد فریدون مشیری..نخستين سلامي كه در جان ما شعله افروخت

  • نخستين كلامي كه دل هاي ما را به بوي خوش آشنايي سپرد به مهماني عشق برد پر از مهر بودي پر از نور بودم همه شوق بودي همه شور بودم چه خوش لحظه هايي كه دزدانه از هم نگاهي ربوديم و رازي نهفتيم چه خوش لحظه هايي كه " مي خواهمت " را به شرم و خموشي نگفتيم و گفتيم دو آواي تنهاي سر گشته بوديم رها در گذرگاه هستي , ...ادامه مطلب

  • ساز خاموش ازرسول مقصودی..گفته بودي ك تو روزي ز غمم خواهي مُرد.جان فداي تو، من اين را ز خدا مي خواهم

  • ساز خاموش از رسول مقصودی من ز خوبان جهان مِهر و وفا مي خواهم  دانم اين نيست، ندانم كه چرا مي خواهم اين همانا مَثَل سنگ و سبو را ماند  او جفا دارد و من مهر و وفا مي خواهم ز  شت و زيبا چه تفاوت كند از جانب دوست  جمله نيكوست وفا يا كه جفا مي خواهم با رقيب آمده ، بر ديدن بيمار ، حبيب نا طبيب است و مرا بين كه دوا مي خواهم پنجه اي نيست كه با لطف مرا بنوازد  ساز خاموشم و بس شور و نوا مي خواهم گفته بودي ك تو روزي ز غمم خواهي مُرد جان فداي تو، من اين را ز خدا مي خواهم گر بود دادگهي روز قيامت برپا من در آن دادرسي تورا مي خواهم , ...ادامه مطلب

  • فروغ فرخزاد..سهم من اين است!سهم من آسماني ست که آويختن پرده اي آن را از من مي گيرد!

  • همه ي هستي من آيه ي تاريکي ست!که تو را تکرار کنانبه سحرگاه شکفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد!من در اين آيه تو را آه کشيدم آه!من در اين آيه تو را ...به درخت و آب و آتش پيوند زدم!زندگي شايد يک خيابان دراز است که هر روز زني با زنبيلي از آن مي گذرد!زندگي شايد ريسماني ست که مردي با آن خود را از شاخه مي آويزد!زندگي شايدريسمانيست که مردي با آن خود را از شاخه مياويزدزندگي شايدطفلي ست که از مدرسه بر مي گردد!زندگي شايد افروختن سيگاري باشد، در فاصله رخوتناک دو هم آغوشييا عبور گيج رهگذري باشد که کلاه از سر بر مي دارد و به يک رهگذر ديگر با لبخندي بي معني مي گويد:صبح به خير!زندگي شايد آن لحظه ي مسدودي ستکه نگاه من در ني ني چشمان تو خود را ويران مي سازد! و در اين حسي ست که من آن را با ادراک ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميختدر اتاقي که به اندازه ي يک تنهايي ست؛دل منکه به اندازه ي يک عشق است؛به بهانه هاي ساده ي خوشبختي خود مي نگرد!به زوال زيباي گلها در گلدانبه نهالي که تو در باغچه خانه مان کاشته ايوبه آواز قناري هاکه به اندازه يک پنجره ميخوانندآه، سهم من اينست؛سهم من اين است!سهم من آسماني ست که آويختن ,فروغ فرخزاد سهم من ...ادامه مطلب

  • می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان.مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم.سعدی شجریان

  • در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشمبدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشمبه وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرمبه گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشمبه مجمعی که درآیند شاهدان دو عالمنظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشمبه خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبمز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشمحدیث روضه نگویم گل بهشت نبویمجمال حور نجویم دوان به سوی تو باشممی بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوانمرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم   https://www.youtube.com/watch?v=NKD7aCdIMlQ,می بهشت ننوشم,مي بهشت ننوشم,مي بهشت ننوشم زدست ساقي رضوان,می بهشت ننوشم زجام ساقی رضوان ...ادامه مطلب

  • حسين_منزوي. بعد از بهارها و خزان‌ها، تو بوده‌ای.ای میوه بهشتی از این باغ، حاصلم

  • خورشید من! برای تو یک ذره شد دلمچندان که در هوای تو از خاک، بگسلم دل را قرار نیست، مگر در کنار توکاین سان کشد به‌سوی تو، منزل به منزلم کبر است یا تواضع اگر، باری این منمکز عقل ناتمامم و در عشق کاملم با اسم اعظمی که بجز رمز عشق نیستبیرون کش از شکنجه‌ی این چاه بابلم بعد از بهارها و خزان‌ها، تو بوده‌ایای میوه بهشتی از این باغ، حاصلم تو آفتاب و من چو گل آفتاب گردچشمم به هر کجاست، تویی در مقابلم دریا و تخته پاره و توفان و من، مگرفانوس روشن تو رساند به ساحلم شعرم ادای حق نتواند تو را، مگرآسان کند به یاری تو «خواجه» مشکلم «با شیر اندرون شد و با جان به در شودعش, ...ادامه مطلب

  • (شفیعی کدکنی)گرچه شد ميکده ها بسته و ياران امروز.مهر بر لب زده و ز نعره خموشند همه

  • سوگواران تو امروز خموشند همهکه دهان های وقاحت به خروشند همه گر خموشانه به سوگ تو نشستند، رواستزان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه آه از اين قوم ريايى که درين شهر دو رویروزها شحنه و شب باده فروشند همه باغ را اين تب روحى به کجا برد که بازقمريان از همه سو خانه به دوشند همه ای هر آن قطره ز آفاق هر آن ابر، ببار!بيشه و باغ به آواز تو گوشند همه گرچه شد ميکده ها بسته و ياران امروزمهر بر لب زده و ز نعره خموشند همه به وفای تو که رندان بلاکش فرداجز به ياد تو و نام تو ننوشند همه (شفیعی کدکنی), ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها