وبلاگ شخصی عذرا مجیبی

متن مرتبط با «کرمانشاه» در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی نوشته شده است

"بيان نامرادي هاست اينهايي كه من گويم" "رحیم معینی کرمانشاهی"

  • "بيان نامرادي هاست اينهايي كه من گويم""رحیم معینی کرمانشاهی"بيان نامرادي هاست اينهايي كه من گويمهمان بهتر به هر جمعي رسم كمتر سخن گويم شب و روزم به سوز و ساز عمر بي امان طي شد گهي از ساختن نالم،گهي از, ...ادامه مطلب

  • معینی کرمانشاهی ..نمی آیی چرا میخانه با من ؟بنوشی تا مئی جانانه با من ؟

  •   این قصه با مننمی آیی چرا میخانه با من ؟بنوشی تا مئی جانانه با من ؟مترس از چشم رندان هوس بازسكوت جملگی، رندانه با منیكی زآنان اگر گیسویت آشفتچو من هشیار گشتم ،شانه با منوگر مستانه آن یك بر تو پیچیدبه ك,کرمانشاهی ...ادامه مطلب

  • برسان باده که غم روی نمود ای ساقی. شعر ابتهاج. اثر شجریان.تقدیم کرمانشاه مصیبت زده داغدار

  • کنسرت هم نوا با بم  آواز: محمدرضا شجریان  کمانچه: کیهان کلهر  تار: حسین علیزاده تقدیم به عزیزان داغدیده  وغیورکرمانشاه برسان باده که غم روی نمود ای ساقی  شعر آواز: (ه ا سایه) امیرهوشنگ ابتهاج...تابلو خط ( زمینه روشن) اثر محمدرضا شجریانبرسان باده که غم روی نمود ای ساقی  این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی  حالیا عکس (نقش) دل ماست در آیینه ی جام  تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی  دیدی آن یار که بستیم صد امید در او  چون به خون دل ما دست گشود ای ساقی؟  تشنه ی خون زمین است فلک، وین مه نو  کهنه داسی است که بس کشته درود ای ساقی  بس که شستیم به خوناب جگر جامه ی جاننه از او تار به جا ماند و نه پود ای ساقی  حق به دست دل من بود که در معبد عشق  سر به غیر تو نیاورد فرود ای ساقی  در فروبند که چون "سایه",شجریانتقدیم,کرمانشاه ...ادامه مطلب

  • « معینی کرمانشاهی »در زدم و گفت کیست، گفتمش ای دوست، دوست

  •  « معینی کرمانشاهی »در زدم و گفت کیست، گفتمش ای دوست، دوست « معینی کرمانشاهی »در زدم و گفت کیست، گفتمش ای دوست، دوستگفت در آن دوست چیست ؟ گفتمش ای دوست، دوستگفت اگر دوستی! از چه در این پوستی ؟دوست که در پوست نیست! گفتمش ای دوست، دوستگفت در آن آب و گِل، دیده ام از دور دلاو به چه امّید زیست؟ گفتمش ای دوست، دوستگفتمش این هم دمی است، گفت عجب عالمی استساقی بزم تو کیست؟ گفتمش ای دوست، دوستدر چو به رویم گشود، جمله ی بود و نبوددیدم و دیدم یکی است، گفتمش ای دوست، دوست! |+| نوشته شده توسط عذرا مجیبی در سه شنبه سی ام آبان ۱۳۹۶  | ,کرمانشاهی ...ادامه مطلب

  • « رحیم معینی کرمانشاهی »نباشم گر در این محفل، چه غم؟ دیوانه ای کمتر...

  •  « رحیم معینی کرمانشاهی »نباشم گر در این محفل، چه غم؟ دیوانه ای کمتر... نباشم گر در این محفل، چه غم؟ دیوانه ای کمترخوش آن روزی ز خاطرها روم، افسانه ای کمتربگو برقِ بلاخیزی بسوزد خرمن عمرمبگِردِ شمعِ هستی، بی خبر پروانه ای کمترتو ای تیرِ قضا، صیدی ز من بهتر کجا جویی؟به کنجِ این قفس مرغِ نچیده دانه ای کمترچه خواهد شد نباشد گر چو من مرغِ سخنگویی؟نوایی کم، غمی کم، ناله ی مستانه ای کمترز جمعِ خود برانیدم که همدردی نمی بینممیانِ آشنایانِ جهان، بیگانه ای کمتر.تو ای سقفِ کبودِ آسمان بر سر خرابم شوپرستویی نهان، در تیرکوبِ خانه ای کمترچه حاصل زین همه شور و نوایِ عاشقی ای دل؟نداری تابِ مستی جانِ من، پیمانه ای کمترچو مستی بخش گفتاری ندارم، دم فرو بستمسبو بشکسته ا,کرمانشاهی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها