شعر از فخرالدین, عراقی, ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟ کز زخمهی آن نه فلک اندر تک و تاز است آورد به یک زخمه، جهان را همه، در رقص خود جان و جهان نغمهی آن پردهنواز است عالم چو صدایی است ازین پرده،, , ...ادامه مطلب
یکی از بهترین, غزلهای, فخرالدین, عراقی, عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوته سودا نهاد گفت و گویی در زبان ما فکند جست و جویی در درون ما نهاد...از خمستان جرعه ای بر خاک ریخت جنبشی در آدم و حوا نهاد د, ...ادامه مطلب
فخرالدین عراقی مقصود دل عاشق شیدا همه او دانمطلوب دل وامق و عذرا همه او دانبینایی هر دیدهی بینا همه او بینزیبایی هر چهرهی زیبا همه او دانیاری ده محنت زده مشناس جز او کسفریادرس بیکس تنها همه او داندر سینهی هر غمزده پنهان همه او بیندر دیدهی هر دلشده پیدا همه او دانهر چیز که دانی جز از او، دان که همه اوستیا هیچ مدان در دو جهان، یا همه او دانبر لاله و گلزار و گلت گر نظر افتدگلزار و گل و لاله و صحرا همه او دانور هیچ چپ و راست ببینی و پس و پیشپیش و پس و راست و چپ و بالا همه او دانور آرزویی هست بجز دوست تو را هیچبایست، عراقی، و تمنا همه او دان |+| نوشته شده توسط عذرا مجیبی در دوشنبه شانزدهم مردا,فخرالدین,عراقیمقصود,عاشق,شیدا,همه,دانمطلوب,وامق,عذرا,همه,دان ...ادامه مطلب
فخرالدین عراقیعشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوتهٔ سودا نهاد گفت و گویی در زبان ما فکند جست و جویی در درون ما نهاد از خُمستان جرعه ای بر خاک ریخت جنبشی در آدم و حوّا نهاد دم به دم در هر لباسی رخ نمود لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد یک کرشمه کرد با خود آن چنانک فتنه ای در پیر و در برنا نهاد شور و غوغا, ...ادامه مطلب