عراقی خوشا دردی که درمانش تو باشی خوشا راهی که پایانش تو باشی خوشا چشمی که رخسار تو بیندخوشا ملکی که سلطانش تو باشی خوشا آن دل که دلدارش تو گردی خوشا جانی که جانانش تو باشی خوشی و خرمی و کامرانی کسی دارد که خواهانش تو باشی چه خوش باشد دل امیدواری که امید دل و جانش تو باشی همه شادی و عشرت باشد، ای دوستدر آن خانه که مهمانش تو باشی گل و گلزار خوش آید کسی را که گلزار و گلستانش تو باشی چه باک آید ز کس؟ آن را که او را نگهدار و نگهبانش تو باشی مپرس از کفر و ایمان بیدلی را که هم کفر و هم ایمانش تو باشیمشو پنهان از آن عاشق که پیوستهمه پیدا و پنهانش تو باشی برای آن به ترک جان بگوید دل بیچاره، تا جانش تو باشیعراقی طالب درد است دایم به بوی آنکه درمانش تو باشی + نوشته شده در سه شنبه دوم اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۷:۵۳ ب.ظ توسط عذرا مجیبی | بخوانید, ...ادامه مطلب
شعر از فخرالدین, عراقی, ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟ کز زخمهی آن نه فلک اندر تک و تاز است آورد به یک زخمه، جهان را همه، در رقص خود جان و جهان نغمهی آن پردهنواز است عالم چو صدایی است ازین پرده،, , ...ادامه مطلب
كه كشند عاشقي را كه تو عاشـقم چرايي .. !! (عراقی) ز دو ديده خون فشانم ز غــمت شب جدايي چــه كنم كه هست اينها گـل باغ آشــــنايي مــــژهها و چشم يارم به نظر چــــنان نـمايدكه مـــيان سنبلــستان چرد آه, ...ادامه مطلب
یکی از بهترین, غزلهای, فخرالدین, عراقی, عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوته سودا نهاد گفت و گویی در زبان ما فکند جست و جویی در درون ما نهاد...از خمستان جرعه ای بر خاک ریخت جنبشی در آدم و حوا نهاد د, ...ادامه مطلب
در کوی خرابات، کسی را که نیاز استهشیاری و مستیش همه عین نماز استآنجا نپذیرند صلاح و ورع امروزآنچ از تو پذیرند در آن کوی نیاز استاسرار خرابات بجز مست نداندهشیار چه داند که درین کوی چه راز است؟تا مستی رندان خرابات بدیدمدیدم به حقیقت که جزین کار مجاز استخواهی که درون حرم عشق خرامی؟در میکده بنشین که ره کعبه دراز استهان! تا ننهی پای درین راه ببازیزیرا که درین راه بسی شیب و فراز استاز میکدهها نالهی دل,خرابات،,نیاز,استهشیاری,مستیش,نماز,استفخرالّدین,عراقی ...ادامه مطلب
فخرالدین عراقی مقصود دل عاشق شیدا همه او دانمطلوب دل وامق و عذرا همه او دانبینایی هر دیدهی بینا همه او بینزیبایی هر چهرهی زیبا همه او دانیاری ده محنت زده مشناس جز او کسفریادرس بیکس تنها همه او داندر سینهی هر غمزده پنهان همه او بیندر دیدهی هر دلشده پیدا همه او دانهر چیز که دانی جز از او، دان که همه اوستیا هیچ مدان در دو جهان، یا همه او دانبر لاله و گلزار و گلت گر نظر افتدگلزار و گل و لاله و صحرا همه او دانور هیچ چپ و راست ببینی و پس و پیشپیش و پس و راست و چپ و بالا همه او دانور آرزویی هست بجز دوست تو را هیچبایست، عراقی، و تمنا همه او دان |+| نوشته شده توسط عذرا مجیبی در دوشنبه شانزدهم مردا,فخرالدین,عراقیمقصود,عاشق,شیدا,همه,دانمطلوب,وامق,عذرا,همه,دان ...ادامه مطلب
فخرالدین عراقیعشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوتهٔ سودا نهاد گفت و گویی در زبان ما فکند جست و جویی در درون ما نهاد از خُمستان جرعه ای بر خاک ریخت جنبشی در آدم و حوّا نهاد دم به دم در هر لباسی رخ نمود لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد یک کرشمه کرد با خود آن چنانک فتنه ای در پیر و در برنا نهاد شور و غوغا, ...ادامه مطلب