وبلاگ شخصی عذرا مجیبی

متن مرتبط با «شد رهزن سلامت» در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی نوشته شده است

می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان مه جلوه می‌نماید بر سبز خنگ گرد

  • می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان مه جلوه می‌نماید بر سبز خنگ گردونتا او به سر درآید بر رخش پا بگردان مر غول را برافشان یعنی به رغم سنبل گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمستدر سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان ای نور چشم مستان در عین انتظارم چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان دوران همی‌نویسد بر عارضش خطی خوش یا رب نوشته بد از یار ما بگردان حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان + نوشته شده در چهارشنبه ششم دی ۱۴۰۲ ساعت ۳:۳۴ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حزین لاهیجی ای وای براسیری کزیادرفته باشددردام مانده باشد صیادرفته باشدآه ازدمی که تنها با داغ او چو

  • حزین لاهیجی ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته باشد آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله در خون نشسته باشم چون باد رفته باشدامشب صدای تیشه از بیستون نیامد شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشدخونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا صیدی که از کمندت ازاد رفته باشد از آه دردناکی سازم خبر دلت را وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشدرحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت با صد امیدواری ناشاد رفته باشدشادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی گر مشت خاک ما هم بر باد رفته باشد پر شور از حزین است امروز کوه و صحرامجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد + نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۳۵ ق.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دردم از یار است و درمان نیز همدل فدای او شد و جان نیز هم این که می‌گویند آن خوشتر زحسن یارما

  • دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم این که می‌گویند آن خوشتر ز حسنیار ما این دارد و آن نیز هم یاد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پیمان نیز همدوستان در پرده می‌گویم سخن گفته خواهد شد به دستان نیز همچون سر آمد دولت شب‌های وصل بگذرد ایام هجران نیز هم هر دو عالم یک فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنهان نیز هم اعتمادی نیست بر کار جهان بلکه بر گردون گردان نیز هم عاشق از قاضی نترسد می بیار بلکه از یرغوی دیوان نیز هم محتسب داند که حافظ عاشق است و آصف ملک سلیمان نیز هم + نوشته شده در جمعه هفدهم آذر ۱۴۰۲ ساعت ۶:۵۱ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • به مناسبت سالگشت تولد شاعری که در شبی مهتابی از کوچه ای گذشت و شعری سرود که ورد زبان همه عاشفان شد

  • به مناسبت سالگشت تولد شاعری که در شبی مهتابی از کوچه ای گذشت و شعری سرود که ورد زبان همه عاشفان سرزمینمان شد ، فریدون مشیری خوشا به حال کسی که لحظه لحظه‌اش از بانگ عشق سرشار است ================================================================== فریدون مشیری، شاعر و روزنامه‌نگار معاصر، سی‌ام شهریور ماه 1305 در خیابان عین‌الدوله‌ی تهران متولد شد. پدرش، ابراهیم مشیری افشار، که گویا از نوادگان نادر شاه بوده است، متولد 1275 در همدان، در بیست سالگی به تهران آمد و کارمند وزرات پست و تلگراف شد. پدر بزرگ مشیری، میرزا محمود خان، نقش مهمی در تاسیس خطوط مخابراتی در همدان و کرمانشاه و کردستان داشت؛ به همین سبب ناصرالدین شاه قاجار به او لقب «مشیر» داد؛ لقبی که بعدها نام خانوادگی مشیری‌ها شد. مادرش، خورشید، ملقب به اعظم‌السطنه، نوه‌ی امین‌الامرا و از خاندان ظهیرالدوله کرمانی بود. زنی بود علاقه‌مند به ادبیات که گاه شعر هم می‌گفت. پدرِ مادرش، میرزا جواد خان مؤتمن‌الممالک، نیز با تخلّص «نجم» شعر می‌سرود و چه بسا مشیری بخشی از توانمندی و استعداد شعری خود را مدیون این دو باشد. مشیری تا هفت سالگی ساکن تهران بود و کلاس اول دبستان را در دبستان «ادب» سپری کرد و گویا در این مدرسه با سیاوش کسرایی هم‌کلاس بود. در سال 1313 به دلیل شغل پدر، به مشهد کوچ کردند و در 1320 مجدد به تهران بازگشتند. مشیری دبستان و متوسطه را در مدرسه‌ی «همت» و سال اول دبیرستان را در مدرسه‌ی «رضا شاه» مشهد گذراند. در بازگشت به تهران، دو سال در دالفنون تحصیل کرد و در سال پایانی به مدرسه‌ی «ادیب» رفت. سپس مدتی در مدرسه‌ی فنی وزارت پست و تلگراف بود تا در آزمون ورودی پذیرفته شود و بعد از آن در رشته‌ی ادبیات فارسی دانشگاه تهران پذیرف, ...ادامه مطلب

  • خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد غزلی ناب از حضرت حافظ

  • خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد غزلی ناب از حضرت حافظ نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشدصوفی ما که ز ورد سحری مست شدی...شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشدغم دنیی دنی چند خوری باده بخور حیف باشد دل دانا که مشوش باشد دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد + نوشته شده در یکشنبه دوم مهر ۱۴۰۲ ساعت ۳:۵۵ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • فریاد گمشده زنده یاد احمد شاملو مرا عظیم تر از این آرزویی نمانده ست که به جستجوی فریادی گم شده برخیز

  • فریاد گمشده زنده یاد احمد شاملو مرا عظیم تر از این آرزویی نمانده ست کهبه جستجوی فریادی گم شده برخیزم با یاری فانوسی خرد یا بی یاری آن در هر جای این زمین یا هر کجای این آسمان . فریادی که نیمه شبی از سر -ندانم چه نیاز -ناشناخته از جان من بر آمدو به آسمان ناپیدا گریخت ...ای تمامی دروازه های جهان ! مرا به باز یافتن - فریاد گم شده ی خویش مددی کنید ! + نوشته شده در جمعه نهم تیر ۱۴۰۲ ساعت ۵:۳۶ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سعدی درخت غنچه برآوردوبلبلان مستندجهان جوان شدو یاران به عیش بنشستند حریف مجلس ما خود همیشه دل میبرد

  • سعدی درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستندحریف مجلس ما خود همیشه دل می‌برد علی الخصوص که پیرایه‌ای بر او بستند کسان که در رمضان چنگ می‌شکستندی نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را که مدتی ببریدند و بازپیوستند به در نمی‌رود از خانگه یکی هشیارکه پیش شحنه بگوید که صوفیان مستندیکی درخت گل اندر فضای خلوت ماست که سروهای چمن پیش قامتش پستنداگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست خبر ندارم از ایشان که در جهان هستندمثال راکب دریاست حال کشته عشق به ترک بار بگفتند و خویشتن رستند به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری جواب داد که آزادگان تهی دستندبه راه عقل برفتند سعدیا بسیار که ره به عالم دیوانگان ندانستند + نوشته شده در شنبه بیست و هفتم اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۲۷ ق.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سلام دوستان خوبم وبلاگم در بلاگفا دوازده ساله شد عزیزان گمنام وناشناس ..ادامه در وبلاگ

  • سلام دوستان, خوبم وبلاگ,م, در بلاگفا, دوازده, ساله شد عزیزان, گمنام, وناشناس, ممنون وخوشحالم تواین آشفته بازار بی مهریها ودوستی ها.همراهم بودید دوستتون دارم درود وعرض ادبسخنم را با شعری از همسر فقیدم رسول مقص, ...ادامه مطلب

  • چنان قحط شد سالی اندر دمشق که یاران فراموش کردند عشق..استاد سخن سعدی بزرگ

  • چنان قحط شد سالی اندر دمشقکه یاران فراموش کردند عشقچنان آسمان بر زمین شد بخیلکه لب تر نکردند زرع و نخیلبخوشید سرچشمه‌های قدیم ...نماند آب، جز آب چشم یتیمنبودی بجز آه بیوه زنی اگر برشدی دودی از روزنی چ, ...ادامه مطلب

  • از آلبوم : بیاد عارف .شعر : سایه .نه لب گشایدم از گل ، نه دل کشد به نبید .تقدیم بروان پاک برادرم مه

  • از آلبوم : بیاد عارف شعر : سایه نه لب گشایدم از گل ، نه دل کشد به نبید چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسیدنشان داغ دل ماست لاله ای که شکفتبه سوگواری زلف تو این بنفشه دمید بیا که خاک رهت لاله زار خواهد ش, ...ادامه مطلب

  • غزل: حافظ یاری اندر کـس نـمی‌بینیم یاران را چـه شد دوسـتی کی آخر آمد دوستداران را چـه شد

  • غزل: حافظ یاری اندر کـس نـمی‌بینیم یاران را چـه شددوسـتی کی آخر آمد دوستداران را چـه شد آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاسـتخون چـکید از شاخ گل بادبهاران را چـه شد صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برن, ...ادامه مطلب

  • سلام دوستان خوبم وبلاگم یازده ساله شد ممنونم همراهم بودید.دوستون دارم

  • سلام, دوستان, خوبم, وبلاگم, در بلاگفا یازده, ساله, شد ممنونم,  دراین  آشفته بازار دوستی ها وغیره...   همراهم, بودید.دوستون دارم, درود  سخنم را با شعری از همسر فقیدم رسول مقصودی شروع میکنم سلامی هم چ, ...ادامه مطلب

  • فروغی بسطامی تا صورت زیبای تو از پرده عیان شدیک باره پری از نظر خلق نهان شد

  • فروغی, بسطامی, تا صورت, زیبای, تو از پرده, عیان, شد یک باره, پری از نظر خلق نهان, شد گر مطرب عشاق تویی رقص توان کرد ور ساقی مشتاق تویی مست توان شد...گیسوی دلاویز تو زنجیر جنون گشت بالای بلاخیز تو آشوب جهان شد, ...ادامه مطلب

  • خاطر حزین.حافظ..کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد// یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد

  • خاطر حزین کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد// یک نکته از این معن, ...ادامه مطلب

  • سعدی ..به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

  • در نمازم خم ابروی تو در یاد آمدحالتی رفت که محراب به فریاد آمد از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدارکان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد ... بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنومشادی آورد گل و باد صبا شاد آمد ای عروس هنر از بخت شکایت منما حجله حسن بیارای که داماد آمد دلفریبان نباتی همه زیور بستنددلبر , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها