وبلاگ شخصی عذرا مجیبی

متن مرتبط با «سوز» در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی نوشته شده است

می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان مه جلوه می‌نماید بر سبز خنگ گرد

  • می‌سوزم از فراقت روی از جفا بگردان هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان مه جلوه می‌نماید بر سبز خنگ گردونتا او به سر درآید بر رخش پا بگردان مر غول را برافشان یعنی به رغم سنبل گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمستدر سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان ای نور چشم مستان در عین انتظارم چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان دوران همی‌نویسد بر عارضش خطی خوش یا رب نوشته بد از یار ما بگردان حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان + نوشته شده در چهارشنبه ششم دی ۱۴۰۲ ساعت ۳:۳۴ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست سعدی بزرگ

  • شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را گریه و سوز باری چراست؟ بگفت ای هوادار مسکین من ...برفت انگبین یار شیرین منچو شیرینی از من بدر می‌رود چو فرهادم آتش به سر می‌رودهمی گفت و هر لحظه سیلاب درد فرو می‌دویدش به رخسار زردکه ای مدعی عشق کار تو نیست که نه صبر داری نه یارای ایستتو بگریزی از پیش یک شعله خام من استاده‌ام تا بسوزم تمام تو را آتش عشق اگر پر بسوخت مرا بین که از پای تا سر بسوختهمه شب در این گفت و گو بود شمع به دیدار او وقت اصحاب، جمع نرفته ز شب همچنان بهره‌ای که ناگه بکشتش پری چهره‌ای همی گفت و می‌رفت دودش به سر همین بود پایان عشق، ای پسر ره این است اگر خواهی آموختن به کشتن فرج یابی از سوختن مکن گریه بر گور مقتول دوست قل الحمدلله که مقبول اوستاگر عاشقی سر مشوی از مرض چو سعدی فرو شوی دست از غرض فدایی ندارد ز مقصود چنگ وگر بر سرش تیر بارند و سنگبه دریا مرو گفتمت زینهار وگر می‌روی تن به توفان سپار بوستان سعدی » باب سوم در عشق و مستی و شور + نوشته شده در شنبه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۶:۵۸ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • وحشی بافقی واین شعر دلنشین الهي سينه اي ده آتش افروز در آن سينه، دلي و آن دل همه سوز

  • الهي سينه اي ده آتش افروزدر آن سينه، دلي و آن دل همه سوزهر آن دل را كه سوزي نيست دل نيستدل افسرده غير از آب و گل نيست دلم پر شعله گردان سينه پر دودزبانم كن به گفتن آتش آلود كرامت كن دروني درد پرورددلي دروي درون درد و برون درد به سوزي ده كلامم را روايي كز آن گرمي كند آتش گدايي دلم را داغ عشقي بر جبين نه زبانم را بيان آتشين ده سخن كز سوز دل تابي ندارد چكد گر آب از او آبي ندارددلي افسرده دارم سخت بي نورچراغي زو به غايت روشني دور بده گرمي دل افسرده ام را فروزان كن چراغ مرده ام را ندارد راه فكرم روشنايي ز لطف پرتوي دارم گدايي اگر لطف تو نبود پرتو انداز كجا فكر و كجا گنجينه راز ز گنج راز در هر كنج سينهنهاده خازن تو صد دفينهولي لطف تو گر نبود به صد رنج پشيزي كس نيابد زان همه گنج چو در هر كنج صد گنجينه داري نمي خواهم كه نوميدم گذاري + نوشته شده در دوشنبه هجدهم مهر ۱۴۰۱ ساعت ۶:۳۱ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • وحشی بافقی واین شعر دلنشین الهي سينه اي ده آتش افروز در آن سينه، دلي و آن دل همه سوز

  • وحشی بافقی واین شعر دلنشین الهي سينه اي ده آتش افروز در آن سينه، دلي و آن دل همه سوزهر آن دل را كه سوزي نيست دل نيستدل افسرده غير از آب و گل نيست دلم پر شعله گردان سينه پر دود زبانم كن به گفتن آتش آلو, ...ادامه مطلب

  • دوست دارم شمع باشم دردل شبها بسوزم .. روشنی بخشم میان جمع وخود تنها بسوزم ..(علی اکبر دلفی)

  • دوست دارم شمع باشم دردل شبها بسوزم .. روشنی بخشم میان جمع وخود تنها بسوزم .. شمع باشم اشک بر خاکستر پروانه ریزم .. یا سمندر گردم و درشعله بی پروا بسوزم .. لاله یی تنهاشوم در دامن صحرا سوزم .. کوه آتش گردم ودر حسرت دریا بسوزم .. ماه گردم در شب تار سیه روزان بتابم .. شعله آهی شوم خود را زسر تا پا بسوزم .. اشک شبنم باشم و برگونه گلها بلغزم .. برق لبخندی شوم در غنچه لبها بسوزم.. ی ا ز همت پر بسایم بر ثریا همچون عنقا .. یا بسازم آن قدر با آتش دل تا بسوزم ..   https://www.youtube.com/watch?v=AaIIb_6UmTI   , ...ادامه مطلب

  • فرخی یزدی..دلت به حال دل ما چرا نمی سوزد .بسوزد آن که دلش بهر ما نمی سوزد

  • دلت به حال دل ما چرا نمی سوزد بسوزد آن که دلش بهر ما نمی سوزد ز سوز اهل محبت کجا شود آگاه چو شمع آن که ز سر تا به پا نمی سوزد در این محیط غم افزا گمان مدار که هست کسی کز آتش جور و جفا نمی سوزد ز دود آه ستمدیدگان سوخته دل به حیرتم که چرا این بنا نمی سوزد بگو به کارگر و عیب کارفرما بین هر آن که گفت که فقر از غنا نمی سوزد غریق بحر فنا ای خدا شدیم و هنوز برای ما دل این ناخدا نمی سوزد ز تندباد حوادث ز ,یزدیدلت ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها