وبلاگ شخصی عذرا مجیبی

متن مرتبط با «وحشی» در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی نوشته شده است

وحشی بافقی - ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیدیم دل نیست کبوتر

  • وحشی بافقی -------------------------- ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم ، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم کوی تو که باغ ارم و روضه خلد است انگار که دیدیم ، ندیدیم ندیدیم صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوه یک باغ نچیدیم ، نچیدیم سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل هان واقف دم باش رسیدیم ، رسیدیم ((وحشی)) سبب دوری و این قسم سخنها, ...ادامه مطلب

  • وحشی بافقی واین شعر دلنشین الهي سينه اي ده آتش افروز در آن سينه، دلي و آن دل همه سوز

  • الهي سينه اي ده آتش افروزدر آن سينه، دلي و آن دل همه سوزهر آن دل را كه سوزي نيست دل نيستدل افسرده غير از آب و گل نيست دلم پر شعله گردان سينه پر دودزبانم كن به گفتن آتش آلود كرامت كن دروني درد پرورددلي دروي درون درد و برون درد به سوزي ده كلامم را روايي كز آن گرمي كند آتش گدايي دلم را داغ عشقي بر جبين نه زبانم را بيان آتشين ده سخن كز سوز دل تابي ندارد چكد گر آب از او آبي ندارددلي افسرده دارم سخت بي نورچراغي زو به غايت روشني دور بده گرمي دل افسرده ام را فروزان كن چراغ مرده ام را ندارد راه فكرم روشنايي ز لطف پرتوي دارم گدايي اگر لطف تو نبود پرتو انداز كجا فكر و كجا گنجينه راز ز گنج راز در هر كنج سينهنهاده خازن تو صد دفينهولي لطف تو گر نبود به صد رنج پشيزي كس نيابد زان همه گنج چو در هر كنج صد گنجينه داري نمي خواهم كه نوميدم گذاري + نوشته شده در دوشنبه هجدهم مهر ۱۴۰۱ ساعت ۶:۳۱ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • غزلی ناب از وحشی بافقی.مستغنی است از همه عالم گدای عشق ما و گدایی دردولتسرای عشق

  • غزلی ناب از وحشی بافقی.مستغنی است از همه عالم گدای عشق ما و گدایی در دولتسرای عشقعشق و اساس عشق نهادند بر دوامیعنی خلل پذیر نگردد بنای عشق آنها که نام آب بقا وضع کرده‌اندگفتند نکته‌ای ز دوام و بقای عش, ...ادامه مطلب

  • وحشی بافقی واین شعر دلنشین الهي سينه اي ده آتش افروز در آن سينه، دلي و آن دل همه سوز

  • وحشی بافقی واین شعر دلنشین الهي سينه اي ده آتش افروز در آن سينه، دلي و آن دل همه سوزهر آن دل را كه سوزي نيست دل نيستدل افسرده غير از آب و گل نيست دلم پر شعله گردان سينه پر دود زبانم كن به گفتن آتش آلو, ...ادامه مطلب

  • وحشی بافقی..مستغنی است از همه عالم گدای عشق تقدیم دوستان گرامی

  • وحشی بافقیمستغنی است از همه عالم گدای عشقما و گدایی در دولتسرای عشقعشق و اساس عشق نهادند بر دوامیعنی خلل پذیر نگردد بنای عشقآنها که نام آب بقا وضع کرده‌اندگفتند نکته‌ای ز دوام و بقای عشقگو خاک تیره زر کن و سنگ سیاهسیم آنکس که یافت آگهی از کیمیای عشقپروانه محو کرد در آتش وجود خویشیعنی که اتحاد بود انتهای عشقاینرا کشد به وادی و آنرا برد به کوهزینها بسی‌ست تا چه بود اقتضای عشقوحشی هزار ساله ره از یار سوی یاریک گام بیش نیست ولیکن به پای عشق, ...ادامه مطلب

  • وحشی .. آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ

  •   آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآاشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآشده نزدیک که هجران تو، مارا بکشدگرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآکرده ای عهد که بازآیی و ما را بکشیوقت آنست که لطفی بنمایی، بازآرفتی و, ...ادامه مطلب

  • وحشی بافقی..راندی ز نظر، چشم بلا دیده‌ی ما را این چشم کجا بود ز تو، دیده‌ی ما را

  • وحشی بافقیراندی ز نظر، چشم بلا دیده‌ی ما را این چشم کجا بود ز تو، دیده‌ی ما راسنگی نفتد این طرف از گوشه‌ی آن بام این بخت نباشد سر شوریده‌ی ما رامردیم به آن چشمه‌ی حیوان که رساند شرح عطش سینه‌ی تفسیده‌, ...ادامه مطلب

  • شاعر: (وحشی بافقی)ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم .امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم

  • ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم  امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم  وحشی بافقی--------------------------ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم...امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم  دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند  از گوشه بامی که پریدیم ، پریدیم  رم دادن صید خود از آغاز غلط بود  حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدی, ...ادامه مطلب

  • منظومه ای از دکتر حمید مصدق.آبی خاكستری سیاه.

  • منظومه ای از  دکتر حمید مصدق. .آبی خاكستری سیاه. در شبان غم تنهایی خویشعابد چشم سخنگوی تواممن در این تاریكیمن در این تیره شب جانفرسازائر ظلمت گیسوی توامگیسوان تو پریشانتر از اندیشه منگیسوان تو شب بی پایانجنگل عطرآلودشكن گیسوی توموج دریای خیالكاش با زورق اندیشه شبیاز شط گیسوی مواج تو منبوسه زن بر سر هر موج گذر می كردمكاش بر این شط مواج سیاههمه عمر سفر می كردممن هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرورگیسوان تو در اندیشه منگرم رقصی موزونكاشكی پنجه مندر شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جستچشم من چشمه ی زاینده ی اشكگونه ام بستر رودكاشكی همچو حبابی بر آبدر نگاه تو رها می شدم از بود و نبودشب تهی از مهتابشب تهی از اخترابر خاكستری بی باران پوشاندهآسمان را یكسرابر خاكستری بی باران دلگیر استو سكوت تو پس پرده ی خاكستری سرد كدورت افسوس سخت دلگیرتر استشوق بازآمدن سوی توام هستاماتلخی سرد كدورت در توپای پوینده ی راهم بستهابر خاكستری بی بارانراه بر مرغ نگاهم بستهوای ، بارانباران ؛شیشه ی پنجره را باران شستاز دل من اماچه كسی نقش تو را خواهد شست ؟آسمان سربی رنگمن درون قفس سرد اتاقم دلتنگمی پرد مرغ نگاهم تا دوروای,منظومه ای از وحشی بافقی,منظومه ای از خواجه عبدالله انصاری,منظومه ای از نیما یوشیج,منظومه ای از وحشی بافقی درحل جدول,منظومه ای از عبدالرحمان جامی,منظومه ای از میرزاده عشقی,منظومه ای از شیخ بهایی,منظومه ای از مهدی اخوان ثالث,منظومه ای از زلالی خوانساری,منظومه ای از نظامی گنجوی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها