وبلاگ شخصی عذرا مجیبی

متن مرتبط با «گفتی» در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی نوشته شده است

گفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتم بیرون نمی‌توان کردحتی به روزگاران بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز

  • گفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتم بیرون نمی‌توان کردحتی به روزگارانبیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز زین عاشق پشیمان سرخیل شرمسارانپیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستنددیوار زندگی را زین گونه یادگارانوین نغمه‌ی محبت بعد از من و تو ماندتا در زمانه باقی‌ست آواز باد و بارانشفیعی کدکنی + نوشته شده در دوشنبه بیستم آذر ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۵۰ ق.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست نقش غلط مبین که همان لوح ساده ایم

  • ما سرخوشان مست دل از دست داده ایم همراز عشق و همنفس جام باده ایم بر ما بسی کمان ملامت کشیده اندتا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ایما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم پیر مغ, ...ادامه مطلب

  • خاطر حزین.حافظ..کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد// یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد

  • خاطر حزین کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد// یک نکته از این معن, ...ادامه مطلب

  • فروغی_بسطامی..ترک حیات گفتیم، کام از لبش گرفتیم.مردن چه فرق دارد ،با زندگانی ما

  • ای کاش جان بخواهد، معشوقِ جانیِ ماتا مدّعی بمیرد ،از جان فشانی ما گر در میان نباشد، پای وصال جانانمردن چه فرق دارد ،با زندگانی ما ترک حیات گفتیم، کام از لبش گرفتیمالحق که جای رَشک است، بر کامرانی ما سودای او گزیدیم، جنس غمش خریدیمیا رب زیان مبادا، در بی زیانی ما در عالم محبت ،الفت بهم گرفتهنامهربانی او، با مهربانی ما در عین بی‌زبانی ،با او به گفتگوییمکیفیتِ غریبی است ،در بی زبانی ما صد ره ز ناتوانی، در پایش اوفتادیمتا چشمِ رحمت افکند، بر ناتوانی ما تا بی‌نشان نگشتیم، از وی نشان نجستیمغافل خبر ندارد، از بی‌نشانی ما تدبیرها نمودیم، در عاشقی فروغیک, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها