بگداخت جان ز حسرت بی همزبانیم شعر استاد بهادر یگانه بر باد رفت در غم و حسرت جوانیم بی آرزو چه سود دگر زندگانیم موی سپید بر سر من تاخت ای دریغ پیچید روزگار کفن بر جوانیم گاهی به سوی مسجد و گاهی به میکده ای عشق دربدر به کجا میکشانیم چون شمع در سکوت شبستان انزوا بگداخت جان ز حسرت بی همزبانیم در خاکپای دوست فکندم سر از غرور این است با فلک سبب سرگرانیم ایکاش پای بند قفس بود جان من تا وا ر,گاهی,مسجد,گاهی,میکدهای,دربدر,میکشانیم,استاد,بهادر,یگانه ...ادامه مطلب
بگداخت جان ز حسرت بی همزبانیم شعر استاد بهادر یگانه بر باد رفت در غم و حسرت جوانیم بی آرزو چه سود دگر زندگانیم موی سپید بر سر من تاخت ای دریغ پیچید روزگار کفن بر جوانیم گاهی به سوی مسجد و گاهی به میکده ای عشق دربدر به کجا میکشانیم چون شمع در سکوت شبستان انزوا بگداخت جان ز حسرت بی همزبانیم در خاکپای دوست فکندم سر از غرور این است با فلک سبب سرگرانیم ایکاش پای بند قفس بود جان من تا وا ر,میکدهای,دربدر,میکشانیم,استاد,بهادر,یگانه ...ادامه مطلب