شب بود و من سر در گریبان غوغای مستی بود و هجران از زندگانی خسته بودم با گریه پیمان بسته بودمتا دیده از این مستی گشودم در کوی تو بنشسته بودمبا گریه پیمان بسته بودم ز غم تو من رهایی ندارم که بجز تو آشنایی ندارم غمت از دل من نرفته برون کشیده دلم را به دشت جنون خدایا تو که دل به یارم ندادی چرا طاقت انتظارم ندادی؟ تو که عشق او در وجودم نهادی چرا طاقت رنجم ندادی؟ مرا غم هجران نکرده رها رها نشود دل ز دام بلا که مهر و وفایی نمانده به دلها نشان وفائی نمانده بدلهازنده یاد مهستی .شعر بیژن ترقی + نوشته شده در جمعه پانزدهم مهر ۱۴۰۱ ساعت ۲:۵۰ ب.ظ توسط عذرا مجیبی | بخوانید, ...ادامه مطلب
سروده ای از : بیژن ترقی -با صدای استاد علی اصغر شاهزیدی -موسیقی و, ...ادامه مطلب
شعری از بیژن ترقی تقدیم شما عزیزان گريه مي گيردم از بيهوده خنديدن گل كه همين خنده شود خود سبب چيدن گل چه نيازيست به چيدن ، كه دل انگيز تر است... بر سر ساقه ي فيروزه نشان ديدن گل چمن و باغ و درختان ، همه در وجد آيند زين به هر سوي گرائيدن و رقصيدن گل آنقدر زود شود پرپر و بر باد رود كه نماند , ...ادامه مطلب
برنامه گلهای ۵۱۸با همکاری حمیرا، پرویز یاحقی، مجید نجاهی، ناصر افتتاحآهنگ از پرویز یاحقیتنظیم برای اركستر از جواد معروفیترانه از بیژن ترقیغزل آواز از عماد خراسانیاشعار متن برنامه از كمال خجند و گلچین معانیگوینده: آذر پژوهش https://www.youtube.com/watch?v=bLfjebpemUI , ...ادامه مطلب