وبلاگ شخصی عذرا مجیبی

متن مرتبط با «نیست» در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی نوشته شده است

وحشی بافقی - ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیدیم دل نیست کبوتر

  • وحشی بافقی -------------------------- ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم ، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم کوی تو که باغ ارم و روضه خلد است انگار که دیدیم ، ندیدیم ندیدیم صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوه یک باغ نچیدیم ، نچیدیم سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل هان واقف دم باش رسیدیم ، رسیدیم ((وحشی)) سبب دوری و این قسم سخنها, ...ادامه مطلب

  • مرا به خانه ام ببر که شهر ، شهر یار نیست مرا به خانه ام ببر ستاره دلنواز نیست جنتی عطایی

  • مرا به خانه ام ببر که شهر ، شهر یار نیست مرا به خانه ام ببر ستاره دلنواز نیست سکوت نعره می زند که شب ، ترانه ساز نیست مرا به خانه ام ببر که عشق در میانه نیست مرا به خانه ام ببر اگر چه خانه ، خانه نیست ایرج جنتی عطائی + نوشته شده در جمعه بیست و هفتم آبان ۱۴۰۱ ساعت ۷:۴۷ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت غزل از استاد شهریار

  • شهریار, » گزیدهٔ غزلیات نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانتکه جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت چو بلبل نغمه خوانم تا تو , ...ادامه مطلب

  • وحشت تنهایی ‌(فریدون مشیری) خدایا، وحشت تنهایی‌ام کُشت.کسی با قصّه‌ی من آشنا نیست

  • وحشت تنهایی, ‌(فریدون مشیری,) خدایا،, وحشت تنهایی,‌ام کُشت.. کسی با قصّه‌ی من آشنا نیست در این عالم ندارم همزبانی به صد اندوه می‌نالم – روا نیست – شبم طی شد، کسی بر در نکوبید.. به بالینم چراغی کس نیفروخت., ...ادامه مطلب

  • شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست.گر راه زن تو باشی صد کاروان توان زد.حافظ

  • راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زدشعری بخوان که با او رطل گران توان زد بر آستان جانان گر سر توان نهادنگلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد قد خمیده ما سهلت نماید امابر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد در خانقه نگنجد اسرار عشقبازیجام می مغانه هم با مغان توان زد درویش را نباشد برگ سرای سلطانماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازندعشق است و داو اول بر نقد جان توان زد گر دولت وصالت خواهد دری گشودنسرها بدین تخیل بر آستان توان زد عشق و شباب و رندی مجموعه مراد استچون جمع شد معانی گوی بیان توان زد شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست حافظ به,شد رهزن سلامت ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها