به مناسبت سالگشت تولد شاعری که در شبی مهتابی از کوچه ای گذشت و شعری سرود که ورد زبان همه عاشفان سرزمینمان شد ، فریدون مشیری خوشا به حال کسی که لحظه لحظهاش از بانگ عشق سرشار است ================================================================== فریدون مشیری، شاعر و روزنامهنگار معاصر، سیام شهریور ماه 1305 در خیابان عینالدولهی تهران متولد شد. پدرش، ابراهیم مشیری افشار، که گویا از نوادگان نادر شاه بوده است، متولد 1275 در همدان، در بیست سالگی به تهران آمد و کارمند وزرات پست و تلگراف شد. پدر بزرگ مشیری، میرزا محمود خان، نقش مهمی در تاسیس خطوط مخابراتی در همدان و کرمانشاه و کردستان داشت؛ به همین سبب ناصرالدین شاه قاجار به او لقب «مشیر» داد؛ لقبی که بعدها نام خانوادگی مشیریها شد. مادرش، خورشید، ملقب به اعظمالسطنه، نوهی امینالامرا و از خاندان ظهیرالدوله کرمانی بود. زنی بود علاقهمند به ادبیات که گاه شعر هم میگفت. پدرِ مادرش، میرزا جواد خان مؤتمنالممالک، نیز با تخلّص «نجم» شعر میسرود و چه بسا مشیری بخشی از توانمندی و استعداد شعری خود را مدیون این دو باشد. مشیری تا هفت سالگی ساکن تهران بود و کلاس اول دبستان را در دبستان «ادب» سپری کرد و گویا در این مدرسه با سیاوش کسرایی همکلاس بود. در سال 1313 به دلیل شغل پدر، به مشهد کوچ کردند و در 1320 مجدد به تهران بازگشتند. مشیری دبستان و متوسطه را در مدرسهی «همت» و سال اول دبیرستان را در مدرسهی «رضا شاه» مشهد گذراند. در بازگشت به تهران، دو سال در دالفنون تحصیل کرد و در سال پایانی به مدرسهی «ادیب» رفت. سپس مدتی در مدرسهی فنی وزارت پست و تلگراف بود تا در آزمون ورودی پذیرفته شود و بعد از آن در رشتهی ادبیات فارسی دانشگاه تهران پذیرف, ...ادامه مطلب
زنده, یاد نادر,, نادر پور از کوچههای خاطرهی من امشب،, صدای, پای تو میآید، آه ای عزیزِ, دور! آیا به شهر غربت من پانهادهای؟ ......اینجا، پرندگان سحر در من میلِ گذشتن از سرِ عالم را بیدار میک, ...ادامه مطلب
بر دوش خسته, کشیدم, ترانه, هایم, را و عاشقانه, گذر کردم, از کوچه, های هیئت, ، کتل ، زنجیر, از کوچه های تاج ، پرسپولیس بهمنش و قلیچ از کوچه های مشیری ، فروغ از کوچه های خاطرات مکتوب و بلوغ بر دوش خسته کشیدم, ...ادامه مطلب
زنده یاد نادر نادر پور از کوچههای خاطرهی من امشب، صدای پای تو میآید، آه ای عزیزِ دور! آیا به شهر غربت من پانهادهای؟ ...اینجا، پرندگان سحر در من میلِ گذشتن از سرِ عالم را بیدار میکنند، اما، شبانگهان: دیوارها اسارت پنهانیِ مرا تکرار میکنند. اینجا، مرا چگونه توانی یافت؟ من، از میان مردمِ بیگانه کس را به غیرِ خویش نمیبینم تصویر من در آینه، زندانی است من، خیره در مقابل آن تصویر میایستم که با همه ننشینم. اینجا، مرا در آینه خواهی دید: آیینهای شگفت که همتای ساعت است، آیینهای که عقربههای نهان او در چارچوب سود و زیان کار میکنند، آیینهای که ثانیهها و دقیقهها در ذهنِ بیترحمِ سوداگرانهاش تصویرِ تابناک مرا تار میکنند. اینجا، زمان، طلاست: هر لحظهاش به قیمتِ اکسیر و کیمیاست، اما، ضمیرِ من تقویمِ بیتفاوت شبها و روزهاست. اینجا، غروب، رنگ جنون دارد، باران، صدای گریهی تنهایی است، چشمِ ستارگان، همه نابیناست. اینجا، من از دریچه فراتر نمیروم: دیوارِ روبرو سرحدِ ناگشودهی دیدار است. اینجا، چراغِ خانهی همسایه چشم مرا به خویش نمیخواند: بیگانگی، گزیدهترین یار است. اینجا، درین دیار، درها، همیشه سوی درون باز میشود. در سرزمین غربتِ اندوهگینِ من، در زیرِ آسمانِ مهآلودِ باختر، شب در دلِ من است، صبح از شقیقههای من آغاز میشود. اینجا, ...ادامه مطلب
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمدحالتی رفت که محراب به فریاد آمداز من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدارکان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمدباده صافی شد و مرغان چمن مست شدندموسم عاشقی و کار به بنیاد آمد... بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنومشادی آورد گل و باد صبا شاد آمدای عروس هنر از بخت شکایت منماحجله حسن بیارا, ...ادامه مطلب
پاسخ شعر کوچه زنده یاد فریدون مشیری خانم هما میر افشار جوابیه شعر بی تو مهتاب شبی........ بی تو طوفان زده دشت جنونم... صید افتاده بخونم تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم ؟ بی من از کوچه گذر کردی و رفتی بی من از شهر سفر کردی و رفتی قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم، تا خم کوچه بدنبال تو, ...ادامه مطلب