از اول امروز چو آشفته و مستیمآشفته بگوییم که آشفته شدستیمآن ساقی بدمست که امروز درآمدصد عذر بگفتیم و زان مست نرستیمآن باده که دادی تو و این عقل که ما راستمعذور همیدار اگر جام شکستیمامروز سر زلف تو مستانه گرفتیمصد بار گشادیمش و صد بار ببستیمرندان خرابات بخوردند و برفتندماییم که جاوید بخوردیم و نشستیموقت است که خوبان همه در رقص درآیندانگشت زنان گشته که از پرده بجستیمیک لحظه بلانوش ره عشق قدیمیمیک ل,امروز,آشفته,مستیمآشفته,بگوییم,آشفته,شدستیممولوی ...ادامه مطلب