وبلاگ شخصی عذرا مجیبی

متن مرتبط با «ريزم» در سایت وبلاگ شخصی عذرا مجیبی نوشته شده است

غروب پاييز شعرازهمسر فقیدم من آن غروب غم انگيز و سردپاييزم که خون سرخ به رگهاي آسمان ريزم

  • غروب پاييز شعرازهمسر فقیدم رسول مقصودیمن آن غروب غم انگيز و سردپاييزم که خون سرخ به رگهاي آسمان ريزمچوبادتيرۀشب مي وزد به جانب روزمن ازگذرگه گردون چوگردبرخيزم وجود من همه رنگين زخون خورشيد است كه وقت مرگ وي از دامنش بياويزم سياه روزي من بين و تیره بختي من كه جزبه ديوسيه روزي شب نيا ویزمو لحظه اي پس از اين آسمان سيه پوشد به سوگواري نابودي غم انگيزم + نوشته شده در پنجشنبه دوم آذر ۱۴۰۲ ساعت ۳:۲۵ ب.ظ توسط عذرا مجیبی  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • زندگی فروغ نازنین آه اي زندگي منم كه هنوز با همه پوچي از تو لبريزم

  • زندگی فروغ نازنینآه اي زندگي منم كه هنوز با همه پوچي از تو لبريزم نه به فكرم كه رشته پاره كنم نه بر آنم كه از تو بگريزم همه ذرات جسم خاكي من از تو اي شعر گرم در سوزندآسمانهاي صاف را مانند كه لبالب ز ب, ...ادامه مطلب

  • زندگی فروغ نازنین..آه اي زندگي.منم كه هنوز با همه پوچي از تو لبريزم

  • زندگی فروغ نازنینآه اي زندگيمنم كه هنوز با همه پوچي از تو لبريزمنه به فكرم كه رشته پاره كنم نه بر آنم كه از تو بگريزم همه ذرات جسم خاكي من از تو اي شعر گرم در سوزندآسمانهاي صاف را مانند كه لبالب ز باده ي روزندبا هزاران جوانه ميخواند بوته نسترن سرود تراهر نسيمي كه مي وزد در باغ مي رساندبه او درود ترا من ترا در تو جستجو كردمنه در آن خوابهاي رويايي در دور دست تو را سخت كاويدم پر شدم پر شدم ز زيبايي پر شدم از ترانه هاي سياه پر شدم از ترانه هاي سپيداز هزاران شراره هاي نياز از هزاران جرقه هاي اميد حيف از آن روزها كه من با خشم به تو چون دشمني نظر كردمپوچ پنداشتم فريب ترا ز تو ماندم ترا هدر كردم غافل از آنكه تو به جايي و من همچو آبي روان كه در گذرمگمشده در غبار شون زوال ره تاريك مرگ مي سپرمآه اي زندگي من آينه ام از تو چشمم پر از نگاه شودورنه گر مرگ بنگرد در من روي آينه ام سياه شود عاشقم عاشق ستاره صبح عاشق ابرهاي سرگردان عاشق روزهاي باراني عاشق هر چه نام توست بر آنمي مكم با وجود تشنه خويش خون سوزان لحظه هاي ترا آنچنان از تو كام ميگيرم.فروغ عزیز|+| نوشته شده توسط عذرا مجیبی در دوشنبه دوم بهمن ۱۳۹۶  | , ...ادامه مطلب

  • غروب پاييز..من آن غروب غم انگيز و سرد پاييزم..كه خون سرخ به رگهاي آسمان ريزم.شعر رسول مقصودی

  •  غروب پاييز..من آن غروب غم انگيز و سرد پاييزم..كه خون سرخ به رگهاي آسمان ريزم.شعر رسول مقصودی غروب پاييزمن آن غروب غم انگيز و سرد پاييزمكه خون سرخ به رگهاي آسمان ريزمچو باد تيرۀ شب مي وزد به جانب روزمن از گذرگه گردون چو گرد برخيزموجود من همه رنگين ز خون خورشيد استكه وقت مرگ وي از دامنش بياويزمسياه روزي من بين و تیره بختي منكه جز به ديو سيه روي شب نيا ویزمو لحظه اي پس از اين آسمان سيه پوشدبه سوگواري نابودي غم انگيزم |+| نوشته شده توسط عذرا مجیبی در سه شنبه سی ام آبان ۱۳۹۶  | ,پاييزمن,پاييزمكه,ريزمشعر ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها