عزیزا هر دو عالم سایهی توست بهشت و دوزخ از پیرایهی توست تویی از روی ذات آئینهی شاه شه از روی صفاتی آیهی توست که داند تا تو اندر پردهی غیب چه چیزی و چه اصلی مایهی توست تو طفلی وانکه در گهوارهی تو تو را کج میکند هم دایهی توست اگر بالغ شوی ظاهر ببینی که صد عالم فزونتر پایهی توستتو اندر پردهی غیبی و آن چیز که میبینی تو آن خود سایهی توست برآی از پرده و بیع و شرا کنکه هر دو کون یک سرمایهی توستتو از عطار بشنو کانچه اصل است برون نی از تو و همسایهی توست + نوشته شده در شنبه پنجم فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۲۳ ب.ظ توسط عذرا مجیبی | بخوانید, ...ادامه مطلب
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشمبدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشمبه وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرمبه گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشمبه مجمعی که درآیند شاهدان دو عالمنظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشمبه خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبمز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشمحدیث روضه نگویم گل بهشت نبویمجمال حور نجویم دوان به سوی تو باشممی بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوانمرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم https://www.youtube.com/watch?v=NKD7aCdIMlQ,می بهشت ننوشم,مي بهشت ننوشم,مي بهشت ننوشم زدست ساقي رضوان,می بهشت ننوشم زجام ساقی رضوان ...ادامه مطلب
خورشید من! برای تو یک ذره شد دلمچندان که در هوای تو از خاک، بگسلم دل را قرار نیست، مگر در کنار توکاین سان کشد بهسوی تو، منزل به منزلم کبر است یا تواضع اگر، باری این منمکز عقل ناتمامم و در عشق کاملم با اسم اعظمی که بجز رمز عشق نیستبیرون کش از شکنجهی این چاه بابلم بعد از بهارها و خزانها، تو بودهایای میوه بهشتی از این باغ، حاصلم تو آفتاب و من چو گل آفتاب گردچشمم به هر کجاست، تویی در مقابلم دریا و تخته پاره و توفان و من، مگرفانوس روشن تو رساند به ساحلم شعرم ادای حق نتواند تو را، مگرآسان کند به یاری تو «خواجه» مشکلم «با شیر اندرون شد و با جان به در شودعش, ...ادامه مطلب